×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زندگی زیباست

× شعر داستان مطلب های آموزنده ارتباط با دوستان
×

آدرس وبلاگ من

m32.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/m32

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

عشق بدون قید و شرط

سلام

داستانی را که میخواهم برایتان نقل کنم درباره  سربازی است که پس از جنگ ویتنام میخواست به خانه ی خود بازگردد.سرباز قبل از این که به خانه برسد٬از نیویورک با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت:پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده ومن می خواهم به خانه باز گردم٬ولی خواهشی از شما دارم رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم .

پدر و مادر او در پاسخ گفتند:ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.پسر ادامه داد:ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید٬او در جنگ به شدت آسیب دیده و در اثر برخورد به مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم که اجازه دهید تا او با ما زندگی کند.

پدر گفت:پسر عزیزم متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است.ما کمک میکنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.پسرر گفت:نه من میخواهم که او در منزل ما زندگی کند.آنها در جواب گفتند:نه فردی با این مشخصات باعث دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند.بهتر است به خانه باز گردی و او را فراموش کنی.

در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه ی سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.پدر و مادر او آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.با دیدن جسد قلب پدر و مادر از حزکت ایستاد پسر آنها یک دست و پا داشت!

سه شنبه 9 اسفند 1390 - 11:55:24 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://saeidgolchin.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   10:20:20 PM

خیلی کوچیکتم محمد جان

فدایی داری دادا

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   6:23:37 PM

http://m32.gohardasht.net.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   5:15:33 PM

سلام فرهاد جان ممنون که همیشه خوشحالم میکنی با سر زدن به وبلاگم وبلاگ مرجان خانم که فوق العاده دستش درد نکنه خیلی زحمت میکشه منکه همیشه از عکسهای زیبائی که میزاره لذت میبرم این داستان نقل قول بود شاید یه جور افسانه باشه ولی فکرکنم حقیقت داشته باشه البته من خودم از این داستان خیلی لذت بردم ولی وقتی وبلاگ آبجی رها رو دیدم مطلبش خیلی غم انگیز بود خیلی تگان دهنده بود اتفاقا منم احساساتی شدم براش دست زدم صبحم که برا تو دست زدم با اون اطلاعات خوبی که دادی تو وبلاگت الانم برا همتون دست میزنم که وقت میزارین مطالب منو میخونین

بهانه خانم مرجان خانم راضیه خانم یوسف جونم فرهاد جونم اینم به افتخار آبجی رها که میدونم الان میاد نظر میزاره  این برا داداش پوریا که اونم میاد اینم  برای بقیه دوستان گلم که همیشه به من لطف دارن 

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   2:42:53 PM

این یعنی اینکه مواظب حرف زدنمون باشیم

http://7aseman.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   2:37:45 PM

salam duste aziz vaghean jay tasofe .vali jaleb in ke vasate dastan man motovajeh shodam ke khodesho mige.